ازآن روزي که گُل دادم به دستت
خوشم با گيسوي آتش پرستت
بگو تا بيشتر ما را نسوزد
هلال ِ احمر ِ لب هاي مستت
*********
بِتا از غم شوم بيمارت اي دوست
به جانم تا نشيند خارت اي دوست
ولي در حسرت رويت نمانم
ببينم لحظه ي ديدارت اي دوست
بتا : بگذار تا
*********
بزن بر چهره ي زيبات آبي
بريز از برگِ گُل بر گِل گلابي
بيا و چهره اي بنما که دنيا
ندارد بي تو هرگز آفتابي
*******
بکـَش خنجر که جانم بي قرار است
بکـُش جانا که عمرم وقفِ يار است
غلامي سر نهاده بر سرِ خاک
به پيشِ پايت اسماعيل وار است
*********
بگو تا از دهانت گـُل بريزد
ز گلزارِ لبانت گُل بريزد
به باغِ چشمِ مشتاقِ غلامي
ز برگِ آسمانت گُل بريزد