میتوان صادق نبود و نگفت
میتوان نگفت و وارد شد
میتوان نگفت و زد و رفت و همچون خیلی ها، تنها خر مراد را از پل گذراند و از روستا گذشت و حتی نیم نگاهی هم به حاتم نکرد.
میتوان و میتوان و میتوان و میتوان
میتوان هم صادق بود و گفت و زخم شنید و تحمل کرد و فراموش شود هرچه اخلاق به خرج دادی و گارد گرفتی و کنترل کردی.
آری، چنین است رسم زمانه.
باید پاسخگوی این باشی که چرا چنین هستی و چنان که میخواهند نیستی !
نفس عمل غلط، درست ! در کتمان این حقیقت نمی کوشم ، اما از آنچه هستم دفاع میکنم، خواه ساده، خواه راه راه، خواه لجن !
اگر محبوبم، همینگونه پذیرا باش و اگر نه، نه !
وَگَر پذیراییْ و از مستیِ مِی سرخوش ، متحمل سردردهای فردایش هم باش و اگر نگران محتسبی و تحمل شلاق و حد را نداری، می را بگذار و ز میخانه برون آی که خربزه لرز دارد و می سردرد !
گر چه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد